دچار بودن

خیلی اتفاق نمیفته

اینکه ناراحت شم اعتراض کنم گریه کنم

خیلی بعیده که بخوام درد و دل کنم

خیلی دوره که از کسی کمک بخوام

میدونی چرا؟ چون ضعیفم

خیلی قدرت میخواد

که از کسی بخوای درکت کنه

کمکت کنه

ببخشتت

یا درگیرت بشه

اینا کار آدمای قویه

من اونقدر قوی نیستم که از پس این کارا بربیام

پس خودمو میزنم به کوچه علی چپ و وانمود میکنم اونقدر محکم هستم

که از پس خودم بربیام

میدونی چرا؟ چون من ضعیفم

دچار بودن...

"به وفاداری ات اجازه نده که تو رو تبدیل به یه برده کنه"  "وفاداری " به چی میگن؟به دوست داشتن بی قید و شرط؟  اطاعت بی قید و شرط ؟ یا دوستی بی قید و شرط؟ برای وفادار بودن از خودگذشتگی کافیه؟ اگه فداکاری کنیم و از خواسته هامون بگذریم یعنی آدم وفاداری هستیم؟ خب اگه لازمه ی وفاداری خیانت به خودمون باشه چ دچار بودن...ادامه مطلب

دویدی 

افتادی 

درد کشیدی 

رنج کشیدی 

رمق نداری 

نفس نداری 

دنیا تاریکه 

امید ی نیست 

نوری هم نیست

اما 

اگه بدویی به مقصدت زودتر میرسی 

اگه بیفتی بلند شدن رو خوب یاد میگیری 

اگه درد بکشی راه علاجش رو هم پیدا میکنی

نور بعد از تاریکی میاد 

امید از یاس متولد میشه 

کافیه از 

"عسر"

عبور کنی 

اونوقت میبینی که 

"یسر"

خودش دنبالت میاد

دچار بودن...

الان از اون وقتاس که زندگی ام افتاده رو دور تندش

و به سرعت میتازه و میتازه 

فکر کنم دنده ی خلاص زندگیم از کار افتاده 

کی میخواد توقف کنه ؟ 

فعلا که نشستم و نگاش میکنم که کی میخواد خسته بشه و به پت پت بیفته

اونوقت من بهش بگم خسته نباشی خدا قوت 

حالا که این همه راه رفتی 

رسیدی به جایی که میخواستی؟

یا فقط به نفس نفس افتادی؟

دچار بودن...

خیلی وقتا نمیخوام از خواب بیدار شم 

اگه بیدار شم مجبورم دوباره  تحمل کنم 

از تحمل کردن خسته ام 

نمیشه یه بار 

فقط یه بار

همه چیو به هم بریزم؟

دچار بودن...

این زخم ها دیوانه اند 

بی خود و بی جهت سر باز می کنند 

من درد میکشم 

"زخم"ها ریسه می روند 

راستی !

کسی می داند

دهان یک زخم 

چطور بسته می شود؟

دچار بودن...

من 

یه بیننده ام 

عادت دارم 

بشینیم یه گوشه و اتفاق های اطرافمو نگاه کنم

دنیای من اینجوریه 

نگاه کن و هیچی نگو 

نگاه کن و چیزی نخواه 

نگاه کن و حسرت نخور 

این دنیاییه که برای خودم ساختم 

دنیایی که 

مالکش 

یه "تماشاچی محضه"

دچار بودن...

"میدونی لازمه ی خندیدن از ته دل چیه؟"

اینه قبلش بارها و بارها از ته دلت گریه کرده باشی 

اگه یه بار از اعماق وجودت دل شکسته شده باشی 

اونوقت میفهمی شاد بودن آسون ترین کار دنیاس 

فکر میکنم لازمه یه بار غمگین بودن تو زندگیت رو تجربه کنی 

اونوقت میتونی برای تمام عمرت یه آدم شاد باشی

دچار بودن...

خوب بودن رو بلدم 

مهربون بودن رو بلدم

اینکه حواسم به احساسات بقیه باشه رو بلدم 

معذرت خواهی کردن رو هم بلدم 

ولی 

میدونی؟ 

یه چیزی هست که هنوز یاد نگرفتم 

هنوز یاد نگرفتم که چطور میشه تو بغل کسی گریه کرد و ازش کمک خواست 

قضیه چیه که هر وقت قلبم گریه اش میگیره

لبام خندشون میگیره

دچار بودن...

ما 

آدما

افکار مشترک زیادی داریم 

اما 

 زوم میکنیم روی تفاوت هامون 

وقتی یه کسی از افکارش با ما حرف میزنه 

به جای اینکه به حرفاش گوش کنیم

به این فکر میکنیم که از کدوم قسمت از حرفاش میشه یه موضوعی برای بحث پیدا کرد 

برای ما 

مفهوم اشتراک و دوستی 

مفهوم قابل فهمی نیست 

وقتی خودمون نمیتونیم حرف کسی رو بفهمیم 

چطور انتظار داریم که فهمیده بشیم 

فردای ما 

تا وقتی نفهمیدیم اشتراکاتمون بیشتر از تفاوت هامونه 

فردای بهتر از امروزی نیست 

دچار بودن...